بابک اطمینانی
استیتمنت
۱- آثار من آبستره نیستند چون دربارهی طبیعتند. و فیگوراتیو هم نیستند چون دربارهی باطنِ طبیعت و چگونگیی شکلگیریی آنند. بیش از بیست سال است که بطور متمرکز روی همین اندیشه کار کردهام و در این راه به ادراکاتی دربارهی درون و برون رسیدهام و آثارم تجسّمِ کشفیاتی است که در این مسیر داشتهام.
۲- من امروز عکسهایی را که تلسکوپ هابل ارسال میکند میبینم ولی عظمتِ مقیاسِ بزرگ را درک نمیکنم. خبر کشف ذرهی هیگز را میشنوم ولی در عظمت مقیاس ریز واقع نمیشوم. این ابعاد در فهمِ نیوتنیی من نمیگنجد. از آن مهمتر، هرگز نمیتوانم یگانگیی اثباتشدهی عالمِ هستی را بفهمم مگر از راه شهود، از راه خاموش کردن ذهن، که آن را هم بلد نیستم. ولی راهی پیدا کردهام که از طریق آن میتوانم شاهدِ چگونگیی شکلگیریی هستی و پدیدههایش باشم؛ و این بهخودیخود امری زیباست که مواجههی با آن باعثِ گسترشِ ادراکاتم میشود.
۳- اگر آرایشِ بصریی آثارم شبیه به ساختارهای هستی میشود به دلیلِ تاثیرِ نیرویِ جاذبه است، چرا که من به هیچوجه قصدِ بهتصویرکشیدن چیزی را ندارم. آثارِ من اصلاً تصویر نیستند بلکه پیکرههایی ارگانیک و فیزیکیاند، موجوداتیاند از جنسِ مادّهی رنگی که توسطِ نیروی جاذبه و دخالتهای آگاهانهی من شکل میگیرند؛ و رنگ در آنها امری ثانوی است که صرفاً باعث دیدهشدنشان میشود. شما فقط پایانِ کار را میبینید، لحظهای را که اثر از حرکت افتاده و جامد شده، تابلویی را میبینید آویخته بر دیوار، در حالیکه من با واقعیّتهای سیّالی طرفم که شبیهسازیی تعمّدی و فیزیکیی قلمروهای کلاناند، و در این بین، جریان را طوری همراهی و هدایت میکنم که حاصلِ نهایی بتواند حاملِ احساسات و ادراکاتِ زیباشناختیی من هم باشد. در ارتباط با همین واقعیتهای سیّال است که میفهم، و به همین دلیل است که میگویم آثار من فیگوراتیو یا آبستره نیستند چرا که آنها اساساً خارج از این مباحث شکل میگیرند.
۴- عالمِ هستی فرکانسهایی است یکپارچه از جنسِ آگاهی و ذرّه و موج، یعنی همان یافتههای فیزیک مدرن. اگر با ذرّهبین به نقاشیهایم نگاه شود ذرّاتِ منظّم و عمیقتری در ساختارِ مادّیی آنها پدیدار میشود، درست مثلِ عالمِ هستی که از درونِ خویش توسطِ نیرویی زاینده میروید تا از ذرّاتِ ناپایدارِ هستهیی، خوشههای بیانتهای کهکشانی ببافد.
۵- کار من دربارهی چگونگیی این بافتهشدن است، دربارهی چگونگیی پیدایش و گسترشِ نخستین فرمهایِ عالمِ هستی است، یعنی همان الگوهای آغازینی که همه چیز از تکرار و تلفیق آنها پدید آمده است. کار من پیوند زدنِ آگاهی به میدانهای خودمختارِ مادّه و انرژی است تا بتوانم شاهدِ شکلگیریی عالمی باشم از جنس رنگ روی سطحِ مسطّحِ بوم. کار من این است که امرِ زیبا را ایجاد، همراهی، هدایت و حفظ کنم، هم به شکلِ یک آگاهیی درونی، و هم به شکلِ یک پیکرهی بیرونی.